نفس مامان
اینروزا ومحمدمعین جون
فندوق مامان هر روزی که میگذره کار ای جدیدتری یاد می گیری از وقتی که ١٠ماهگیت رو پشت سر گذاشتی پیشرفتت الا ماشاله روز افزون شده خیلی کارای بامزه می کنی که بیشترش رو آجی مهسا بهت یاد داده مثلا الان با کمک یا بهتر بگم بزور مهسا جون تا ١٠قدم برمیداری گاهی هم بیشتر وقتی هم گروپی میافتی گریه نمی کنی برای خودت دس میزنی و همش میخندی وقتی چیزی رو میخوای با انگشت بهش اشاره میکنی بخصوص وقتی یه آشنا رو می بینی ابرو هات رو بالا میدی و لب هاتو میدی جلو انگار می خوای بوسش کنی و بهش اشاره می کنی هر کی این قیافه رو ببینه می خواد بخوردت و حیفش میاد بغلت نکنه ...
نویسنده :
مامان مریم
17:23
جشن نامزدی
بله دوستان داشتم براتون می نوشتم که وروجک مامان آومد و خودش رو انداخت روی لب تاب و مطلب نصفه نیمه ارسال شد و تا خواستم جلوی خرابکاری وروجک رو بگیرم لب تاب رو هم خاموش کرد وحالا با اندکی تآخیر آومدم بگم که: بازم خاموشش کرد ....از دست این ورووووجک.. چهارشنبه جشن عقد دختر دائی من (مامان) که همون دختر عموی بابات باشه بود دو روز قبل که برای خرید رفته بودیم بازار دیگه مثل گذشته آروم نمی موندی ودلت می خواست به همه چی دست بزنی از لباسا وکفش ها گرفته تا ..... حتی روسری ها رو هم می کشیدی آخه تورو چه به روسری توی مسیر هم چند تا عاشق ودلباخته پیدا کردی اول یه خانم بود که براش ادای موش موشی رو در میاوردی وبراش می خندیدی وقتی هم...
نویسنده :
مامان مریم
15:59
میلاد حضرت معصمومه ( س)و روز دختر
تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . دخترم روزت مبارک ...
نویسنده :
مامان مریم
11:03
کاشف کوچولو
عسل طلای مامان ادامه مطلب رو از دست ندین دوستان اینروزا عسل مامان خیلی فعال شدی و به هر چی که دور و برته دست میزنی دلت می خواد به مجموعه اکتشافاتت اضافه کنی چقده هم از کشفیاتت لذت می بری سر کشی عسل مامان به کمد و کشوها حدوداً از ٣ماه پیش شروع شده واز ٣هفته پیش قویتر شده بطوریکه بدون اینکه خبردار بشیم باصحنه آشفته اتاق روبرو میشم خلاصه برای اینکه مانع این فعالیت موش کوچولو بشیم به پیشنهاد دخملی عمل کردیم و هر دو کشو رو باچسب ٧سانت بهم چسبوندیم غافل از زور وبازوی پهلون مامان و البته خواسته این پهلون که براحتی هر دو کشو رو باهم باز میکنه هههه خخخخخ ...
نویسنده :
مامان مریم
18:36
تاتی کنان
بالاخره معین جونم تاتی کنان قدم برداشت روز جمعه 1شهریور رفتیم خونه خاله اعظم تا پارچه مانتو رو که گرفته بودم بدم به خاله برام بدوزه آخه دیگه خودم فرصت دوخت و دوز ندارم من مشغول انتخاب مدل بودم که متوجه شدم جلوی آیینه ایستادی وبدون اینکه دستت رو به چیزی بگیری یه قدم برداشتی وگروپی افتادی زمین دیگه ترسیدی قدم برداری تا اینکه روزای بعد بازم یه قدم دوقدم برداشتی کلی ذوق زده شدیم آجی مهسا دیگه دست بردار نبود پشت سر هم بلندت میکرد تا راه بری تو هم که حرص آجی رو در آوردی دو قدم برمیداشتی و زود مینشستی تا اینکه دیروز پنج قدم برداشتی هممون ذوق مرگ شدیم قدم هات رو می شمردم چون با هرقدمی که برمیدارشتی...
نویسنده :
مامان مریم
18:32
10ماهگیت مبارک
مبارک مبارک وارد یازدهمین ماه تولدت شدی پرنده کوچولو اینروزا طوطی مامانی برای خودش مردی شده کارای آدم بزرگا رو تقلید میکنه میز تلویزیون که شده پاتوق این پرنده کوچولو به هیچکی هم اجازه نمیده یه سری به اونجا بزنه تنها جایی که می تونم با آرامش بهش غذا بدم همین جاست طوطی کوچولو عاشق کتاب خوندنه .. والبته پاره کردن کتاب ...هههه خخخخخ از بس کتاب خوندی در همون حال خوابت گرفت خیلی دوست داری دستت رو بگیریم وتاتی کنیودر عین تاتی کردن توپ رو با پاهای کوچو...
نویسنده :
مامان مریم
10:17
وقتی محمد معین سینه خیز میره
اینجا تازه سفره انداخته بودیم که محمدمعین باسرعت نور اومد خودشو رسوند پای سفره همین که خواستم بگیرمش با کله رفت تو ظرف ماست خودشم کلی کیف کرد اینم تصویرش خودتون ببینید ...
نویسنده :
مامان مریم
11:24