اینروزا ومحمدمعین جون
فندوق مامان هر روزی که میگذره کار ای جدیدتری یاد می گیری
از وقتی که ١٠ماهگیت رو پشت سر گذاشتی پیشرفتت الا ماشاله روز افزون شده
خیلی کارای بامزه می کنی که بیشترش رو آجی مهسا بهت یاد داده مثلا
الان با کمک یا بهتر بگم بزور مهسا جون تا ١٠قدم برمیداری گاهی هم بیشتر وقتی هم گروپی میافتی گریه نمی کنی برای خودت دس میزنی و همش میخندی
وقتی چیزی رو میخوای با انگشت بهش اشاره میکنی بخصوص وقتی یه آشنا رو می بینی ابرو هات رو بالا میدی و لب هاتو میدی جلو انگار می خوای بوسش کنی و بهش اشاره می کنی هر کی این قیافه رو ببینه می خواد بخوردت و حیفش میاد بغلت نکنه
همین که توپ رو دیدی میگی توووووو یه بار توپ پارچه ایت رو شستم وتو حیاط آویزونش کردم تا خشک بشه بغلت کردم و رفتیم تو حیاط همین که چشمت بهش خورد خودت رو هل میدادی به جلو و یه سره گفتی تووووووو وکلی تف مالیم کردی
وقتی غذا رو روی سفره میزارم میگم اوف میشی دست نزنی توهم خیلی واضح میگی دس ولی بهش دست میزنی اصلا نمی ترسی انگار منظورم رو برعکس گرفتی خخخخخخخ
عاشق کتلت هستی البته ترجیح میدی غذای خودت رو کنار بزاری و از غذای ما بخوری همش نگاه مهسا جون وباباجونت میکنی ببینی چی میخورن تو هم ازون می خوای
خیلی راحت سوار موتورت که عموعلی بهت هدیه داده میشی وخیلی راحت پیاده میشی
البته یکی دو روزه از این مدل سوار شدن بیشتر خوشت میاد خخخخخخ ههههههههههای جانم وقتی کسی اذیتت بکنه میگم اَه کن اونوقت با دستت بهش میزنی و با عصبانیت میگی اَه اَه وقتی میگم آجی نازه سریع دستت رو روی سرش میکشی من میگم نازی نازی
عکس دورا کارتون مورد علاقه ت رو بهت نشون دادم میگم دورا تو
میگی دُدُدُدُ
دیروز بردمت خیابون همش می خواستی به همه چی دست بزنی همین که نمیزاشتم جیغ میکشیدی و مامان روضایع میکردی مجبور میشدم از مغازه بزنیم بیرون خخخخخ
مامان بزرگ برات یه توپ خرید تو هم که عاشق توپی وقتی اومدیم خونه همش توپ بازی میکردی و از بس توپ رو دوست داشتی اصلا اجازه نمی دادی لباست رو عوض کنم
آجی مهسا دست منو گاز میگیره و میگه معین جون مامان رو گاز بگیره تو هم فلفور دست من بیچاره رو گاز میگیری (میگم مهسا جون بد آموزی داره ولی کو گوش شنوا آی آی آی)البته دلت نمیاد محکم بگیری الهی قربون اون دل کوچولوت برم
چند کار دیگه بهت یاد داده خیلی بامزه اس و انجام دادنش تو سن تو شیرینه ولی شدیداً بد آموزی داره و مطرح کردنش در اینجا صحیح نیست و ترجیح میدم تو مطالب رمز دار بزارمش با عرض معذرت از دوست جونیا
الان هم از خواب بیدار شدی واومدی سراغ لب تاب بهت گفتم بزار برات پرشن تون بزنم توهم با چشای خوشکل پوف کردت کنترل رو برام آوردی اون فهم ودرکت منو کشته
اینجا هم که کلا ً اعصابم رو بهم ریخته بودی و نمیزاشتی به کارهام برسم منم چند گیره لباس بهت دادم و اون روز تا شب مشغول این گیره ها بودی
اینجا هم توپت اومده بود تو آشپز خونه منم سریع موبایل رو برداشتم و این عکسارو گرفتم (کیفیت پائینه ببخشید!)
آی جان آی جانننننم فوتبالیست کوچولو