کمک کردن معین به خواهرجونش
الهی قربونت برم بس که خواهرت رو دوست داری یه لحظه هم ازش دور نمیشی حتی موقعی که مهسا جون رفته بود توی اتاقش درس بخونه همین که دیدی آجی نیست به سرعت خواستی بری پیشش منم در رو بستم که مزاحم آجی نشی انقده گریه کردی که آجی اومد و باهات بازی کرد اونم اینجوری دستش رو از زیر د...
نویسنده :
مامان مریم
8:41
زنبوری و قور قوری خانم
سلام نی نی های خوشمل ومامانای مهربون اومدم براتون بگم من از چی خوشم میاد مامانم خیلی شعر بلده و همش برام می خونه و منم حرکات موزون انجام میدم تازگیا یاد گرفتم دستام رو بالا میبرم و تاب میدم تا مامانم تشویق بیشه و بیشتر برام بخونه اولین شعری که عاشقشم و در هر حالتی که باشم عکس العمل نشون میدم اینه : ای زنبور طلائی نیش میزنی بلائی پاشو پاشو بهاره گل واشده دوباره کندو داری تو صحرا سر میزنی به هرجا پاشو پاشو بهاره گل واشده دوباره ای زنبور طلائی نیش میزنی بلائی پاشو پاشو ...
نویسنده :
مامان مریم
11:46
ماهی کوچولو وموش کوچولو
دیشب مامان بزرگ(مامان بابام )اومد خونه مون خیلی خوشحال شدم کلی خودم رو براش لوس کردم امروز صبح با هم صبحانه خوردیم منم همش سفره رو براشون مرتب میکردم ولی مامان دوباره بهمشون میزد ناهار جوجه کباب داشتیم که بابا جون زحمت درست کردنش رو کشید البته من و مامان و مامان بزرگ و خواهر جونم هم تو خوردن بهش کمک کردیم وقتی داشتم کمک میکردم مامان جون خواست ازم عکس بگیره ولی من نزاشتم گفتم ریا میشه شب هم زن عمو جونم و محیاجون قدم رو چشممون گذاشتن و برای شام اومدن مامان جون هم چلو و خورش کرفس درست کرد و طبق معمول من و محیا جون به مامانم هم کمک کردیم بعد از شام من ازبس کمک...
نویسنده :
مامان مریم
1:34
اولین مروارید آقا محمدمعین
معین داره دو دندون قند میخوره از قندون فرشته ی مهربون آورده براش دودندون بلاخره فرشته ی دندون به پسمل  ...
نویسنده :
مامان مریم
15:55
عکس 12فروردین
اینم محمد معین خوش تیپ و خوش خنده ی ما روز 12فروردین رفته بودیم جنگلبانی نه اینکه هوا گرم بود زیر سایه ی درخت ها نشستیم ...
نویسنده :
مامان مریم
15:37
همه وجودم
هفتمین ماه
هورررررررررررررررا محمد معین جون هفت ماهه شد هوررررررررررررررررا هفت ماهگیت مبارک باشه پسرم شنبه ٢١اردیبهشت قرار بود با مهسا جون بریم مرکز بهداشت ولی چون برای مهسا جون کلاس برگزار کرده بودن من و باباجونت تو رو بردیم برای چکاب ماهانه من و مهساجون ٢٤فروردین شرطبندی کرده بودیم من گفتم وزنت حدودای ٦٠٠گرم اضافه میشه و خواهرجونت می گفت که ١کیلو رو اضافه میکنی ولی هردومون باختیم آخه فقط ٣٥٠گرم اضافه کردی و٣٥٠ /٨شده بودی آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ این ماه که هم خوردنت بهتر شده بود هم توپولوتر بنظر میومدی وای از اون وقتی که بد غذا بشی شکر خدا آزمایشت رو که به دکتر نشون دادم گفت که اصلا کم خونی نداری کا...
نویسنده :
مامان مریم
22:57
پسر خوش تیپ
پسرم تاج سرم این مطلب رو یه بار نوشتم نمی دونم چرا ثبت موقت رو نزدم یهو بی دلیل همه چی پرید ولی با اینکه خسته ام تا شما شیرین عسلم خواب تشریف دارین دوباره می نویسمش دیشب رفته بودیم عروسی نوه خاله جونم که عمه بابات هم میشه خیلی خوش گذشت همه فامیل جمع بودن اونقده مشغول خوش و بش بودیم که اصلا متوجه گذشت زمان نشدم تو این عروسی نی نی بارون بود دوتا نی نی بنامهای ایلیا و فاطیما نتیجه های خاله جونم بودن که یه ماه ازت بزرگترن البته اصلا بچشم نمیومد همه میگفتن ا...
نویسنده :
مامان مریم
10:09
اینم عکس 5ماهگی آقا معین جون
اینم پسرم(محمد معین جون )و دختر گلم (مهساجون) بهمراه محیا جیگر ببین مامان جون بس که شیطونی همش می خواستی کیک بخوری یه جا نمی موندی تا ازت عکس خوشمل بگیریم ایشاله جشن عروسیت پسمل قشنگم (آمین) ...
نویسنده :
مامان مریم
15:34