ماهی کوچولو وموش کوچولو
دیشب مامان بزرگ(مامان بابام )اومد خونه مون خیلی خوشحال
شدم کلی خودم رو براش لوس کردم امروز صبح با هم صبحانه
خوردیم منم همش سفره رو براشون مرتب میکردم ولی مامان
دوباره بهمشون میزد
ناهار جوجه کباب داشتیم که بابا جون زحمت درست کردنش رو کشید
البته من و مامان و مامان بزرگ و خواهر جونم هم تو خوردن بهش
کمک کردیم وقتی داشتم کمک میکردم مامان جون خواست ازم
عکس بگیره ولی من نزاشتم گفتم ریا میشه شب هم زن عمو جونم
و محیاجون قدم رو چشممون گذاشتن و برای شام اومدن مامان جون
هم چلو و خورش کرفس درست کرد و طبق معمول من و محیا جون
به مامانم هم کمک کردیم بعد از شام من ازبس کمک کرده بودم از
خستگی خوابم برد
محیا جون دختر عموی عزیزم جهت سر گرم کردن بزرگترا نقش ماهی
رو اجرا کرد مامانم از فرصت استفاده کرد و چند عکس برای خاله جونیا
و مامان پروانه ی محیا جون که مشهد هستن وخیلی وقته محیا رو ندیدن
گرفت و همون شب هم توی وب من گذاشت تا اونا هم این ماهی کوچولو رو
ببینن دلشون وا بشه ایشاله بزودی اینترنت عمو جونم هم وصل بشه
اینم محیا خانم یا همون ماهی کوچولوی ما......ببینید این ماهی ها چقده خوب
ادای محیا گلی رو درمیارن هههههه خخخخخخ
یادم رفت بگم عید که خاله پریناز جون محیا که دزفول بود به محیا اموزش داده بود
خاله پریناز ببین چه دختر عموی با استعدادی دارم خوب یاد گرفته مگه نه؟
اینم منم که موش شدم البته من با استعدادترم چون چشم بسته هم
موش میشم هههههههههههههه خخخخخخخخخخخخخخ
اینم یه عکس که قبلا خونه مامان بزرگم گرفتیم