دندان پزشکی
پسمل گلم برای اولین بار 2ساعتی تنهایی رفتی خونه مامان بزرگ (مامانم)اخه می خواستم برم دندانپزشک تازگیا دندونم اذیتم می کنه راستشو بخوای خیلی میترسم اخه تا حالا دندونام خراب نشده بودن اصلاٌ نمی دونستم دندون درد چیه ؟ از وقتی اومدی توی دلم از شیرولبنیات بدم میومد ودر عوض شیرینی وآدامس می خوردم واسه همین دندونم خیلی زود خراب شد منم هیچ اقدامی نکردم اخه میترسیدم برات ضرر داشته باشه ولی حالا با مشورت دکتر مطمئن شدم برات ضرری نداره عزیزم این 2ساعت همش استرس داشتم نکنه بی قراری کنی هرچند میدونستم مامان گلی من خیلی خوب مراقبته ولی چی کارکنم این نگرانی مادرانه س همش از محمد رضا می خواستم به مامانم تلفن کنه وحالتو بپ...
نویسنده :
مامان مریم
18:39
چهل روزگی
سلام پسرگلم باید مامانتو ببخشی که دیر بهدیر خاطراتت رو ثبت میکنم الان هم که دارم می نویسم بیدارشدی وگریه می کنی منم مجبورشدم بغلت کنم ودرحالی که شیرمیخوری خاطراتت روثبت کنم راستی فرشته کوچولوم برات نگفتم سه شنبه ٣٠ابان درست چهل روز بعداز زمینی شدنت رفتیم دکتر محیا جون هم باهامون بود اخه اونم سرماخورده بود وتوکوچولوی مامانی تمام بدنت حتی کف دست وپاهای کوچولوت دونه زده بود خانم دکتر بعداز معاینه گفت که وزن(٣٨٠/٥ )وقدت(٥٧)خوبه ولی به یه چیزی حساسیت داره باید بفهمیم که چی باعث این مشکل شده بعد هم صابون کالاندولا وکرم مرطوب کننده فیروز وچند شربت برات تجویز کرد وگفت که یه هفته تا ١٠روز دیگه ایشاله خوب میشی تازه باید...
نویسنده :
مامان مریم
18:21
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
عکس
اولین عکس های محمد معین
فدات بشم عزیزم چقدر معصوم خوابیدی اینجا محمد معین ١٢روزشه ٢ابان٩١است که تولد مامان بزرگه(مامان بابا)پسرم خوشحاله این گل رو به مامان بزرگش هدیه داده قربون اون خندهات بشم عزیزمامان ...
نویسنده :
مامان مریم
23:44
بجا اوردن اداب مسلمانی
راستی پسر گلم برات نگفتم که خیلی می ترسیدم ببرمت دکتر تا اداب مسلمانی را بجا بیاری عزیزم اخه هم من وهم بابات دلشو نداشتیم گریه ات رو ببینیم بابات یه جورایی می خواست نیاد توی مطب واز دایی مسعود خواست که بجای خودش همراهمون بیاد ولی باز هم دلش نیومد مارو تنها بزاره واسه همین بالاخره یکشنبه ٧ابان من وبابات وخاله الهام ومامان بزرگ(مامان بابا)رفتیم مطب اقای گل گل و یاسمین زهرا رو هم بردیم تا گوشاشو سوراخ بکنه حدود ساعت ١٠-١١بود که اول دکتر گوش های یاسمین جون رو سوراخ کرد بعد هم نوبت تو شد قبل از اینکه دکتر دست بهکار بشه انگار ترسیده بودی دکتر ر...
نویسنده :
مامان مریم
23:17
علاقه ی محمد معین به عروسی
٢٦مهر عروسی پسر دایی من یا پسر عموی محمد رضا بود وتاریخ زایمان من هم ٢٤مهر بود خیلی حرصم گرفت که نمی تونم برم عروسی اخه خیلی وقت بود که دلم می خواست یه عروسی درست و حسابی برم انگاری اقا معین هم خیلی دلش می خواست به این عروسی بریم واسه همین هم اومدنش رو جلو انداخت و این بود که پنج شنبه ٢٠مهر مصادف باروز پربرکت دهو الارض در بیمارستان خصوصی نبوی به دنیا اومد .هرچند نتونستیم از اول توی جشن عروسی شرکت کنیم ولی بعد از شام محمد رضا اومد دنبالمون وماهم رفتیم عروسی خیلی خوش گذشت هرکی مارو می دید میومد وتولد گل پسرم رو تبریک میگفت بعد هم اقا داماد (وحید)وبرادر داماد ومادر داماد (زن دایی عزیزم)به محمد...
نویسنده :
مامان مریم
22:49