محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

بجا اوردن اداب مسلمانی

1391/9/8 23:17
نویسنده : مامان مریم
407 بازدید
اشتراک گذاری

              راستی پسر گلم برات نگفتم که خیلی می ترسیدم ببرمت دکتر تا اداب مسلمانی را بجا بیاری عزیزم  اخه هم من وهم بابات دلشو نداشتیم گریه ات رو ببینیم بابات یه جورایی می خواست نیاد توی مطب واز دایی مسعود خواست که بجای خودش همراهمون بیاد ولی باز هم دلش نیومد مارو تنها بزاره  واسه همین  بالاخره یکشنبه ٧ابان من وبابات وخاله الهام ومامان بزرگ(مامان بابا)رفتیم مطب اقای گل گل و یاسمین زهرا رو هم بردیم تا گوشاشو سوراخ بکنه  حدود ساعت ١٠-١١بود که اول دکتر گوش های یاسمین جون رو سوراخ کرد بعد هم نوبت تو شد قبل از اینکه دکتر دست بهکار بشه انگار ترسیده بودی دکتر روخیس اب کردی عزیز دل مامان وقتی که امپول بی حسی رو زدی کمی گریه کردی ولی خیلی زود اروم شدی بعداز سه روز هم شکر خدا حالت خوب خوب شد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)