بدون عنوان
سلام به وبلاگی های عزیز ازاینکه نتونستم مطلب بنویسم متاسفم اخه یه مدت رفته بودیم مسافرت وقتی برگشتیم خواستم مطلب بزارم نمی دونم چه مشکلی پیش اومده بود که نمی تونستم وارد میز کار بشم هرکاری کردم موفق نشدم تاامروز که خود بخود درست شد نمی دونم از کجا شروع کنم از شیطنت های کوچولوم بگم یاازخریدهایی که براش کردم یااز امتحانم که دادم بهتر از کوچولوم بگم که توی شمکم اروم وقرار نداره عزیزم وقتی تکون میخوری باباجونت ومهساجون کلی میخندن دیگه از من نگو که چقدر شادم می کنی هفته اخر ماه رمضان بود که یه مهمونی کوچولودادم البته باسرار خودم از صبح سرپا بودم اصلا استراحت نداشتم توهم انگار میدونستی مامان کارداره اصلا تکون نخوردی کلی نگران شدم بعداز اینکه مهمونا رفتن خواستم برم دکتر که تازه شروع کردی به تکون خوردن مامان رواز نگرانی دراوردی عزیزببخشید که به خاطر خودم تورو اذیت کردمدوست دارم عزیییییییییییزدلم