محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

اومدم بگم خیلی دوست دارم پسرم

1392/12/24 18:45
نویسنده : مامان مریم
1,648 بازدید
اشتراک گذاری

اومدم بگم پسرم عسلم عاشقتم  هر باری که یه کار جدید انجام میدی دلم می خواد داد بزنم و بگم پسر م خیلی باهوشه و بی نظیر ه  یه دنیا و یه محمد معین 

عزیزم وقتی به زبون خودت باهام حرف میزنی  دیونه ات میشم سر تا پات رو غرق بوسه می کنم  آخ اگه بدونی چه لذتی داره پسرت دستاش رو حلقه بزنه دور گردنت و بغلت کنه یا وقتی داری از  شیر ه جونت بهش میدی اونم با مهربونی با اون دست کوچولوش بازوت رو نوازش می کنه

خدایا شکرت هزاران بار شکرت  خدایا خودت بهم کمک کن تا بثمر رسیدن میوه های زندگیم رو ببینم

خدایا تو رو به عظمتت قسمت میدم لذت این لحظه های شیرین رو  از هیچ مادری نگیر و به تمامی مادرایی که در انتظار داشتن نی نی هستن لذت این لحظه ها رو بچشان

 الهی آمین

 

 

اینروزا قند عسلم ناز پسرم یه دونه پسرم  خیلی راحت زیپ کیفم رو باز می کنه و هر چی توی کیفه بیرون میآره عاشق اینه که عکس بابا جون وخواهرجونش رو برداره وبه همه نشونشون بده

صبح هم رفت سراغ کشوی خوراکی ها  یه پفک برداشت بدون اینکه  بخواد از کسی کمک بگیره یا اجازه بگیره تعجب دیگه نمی دونم خوراکی ها رو کجا باید قایم کنم که بی موقع بهشون دست نزنه

 

وبالاخره دایره لغات گلک مامان

عسیس همون عزیزه

تُخ همون تخم مرغه

تَت  یعنی چتر

هاجی همون آجیه

هَفت همون رفت

تووووپ  یعنی توپ کلا به هرچی نگا کنه اولین چیزی که می بینه توپه

کف یعنی کفش

داخ همون داغ

آب همون آب

آبِ یعنی رنگ آبی

دَر یعنی بریم بیرون یا در رو باز کن

دَد یعنی درد هر جای بدنت که به چیزی بخوره میگی دَد یعنی درد میکنه وباید بوسش کنیم تا خوب بشه بعدش اونی هم که به پات یا دستت خورده تنبیه ش می کنی خخخخخ

نه همون بله هستش همچنان میخوای بگی بله با لبخند میگی نه  وقتی هم بخوای جواب نه بدی خیلی جدی میگی نه

بابا ماما

گنجیشکه چی میگه جیک جیک

گاوه وبره والاغه جدیدا صداشون یکی شده  نه اینکه همه رو باهم از می پرسن  این که قاطی پاتی شده

 هر بار که حیاط رو آبپاشی می کنم پشت سر هم میگه تی تی یعنی  تِی رو بده کمکت تی بکشم

جدیدا هم هرچی دستت بیاد زیر کابینت قایمش می کنی بعد میای میگی تیخ یعنی سیخ رو بده درش بیارم

 


پی نوشت :

ببخشید مامانی  دیر بدیر میام خونه خاطراتت من مثل همه مامانای دیگه مشغول خونه تکونی

دوخت ودوز لباس عید هستم مجبورم شیرینکایهات رو توی پست ثابت بنویسم تا سر فرصت کاملشون کنم

عاشقتم عسلم بزودی میام با خبرای خوش  وخوش شانسی دخملی وای لو دادم بای تابعد بامن حرف نزن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان شیرین خانم
20 اسفند 92 18:40
مامان هیمن
20 اسفند 92 19:39
فدای شیرین زبونی محمد معین جون برم.چقدم پسرمون باهوشه
مامان هیمن
20 اسفند 92 19:40
متن ابتدایی خیلی زیبا بود دستت درد نکنه.الهی آمین
مامان مریم
پاسخ
ممنون دوست گلم اینو از ته ته قلبم برای همه مامانا آرزو کردم
مامان هیمن
20 اسفند 92 19:43
مامانی بی صبرانه منتظر خبرای خوشتون هستیم
مامان مریم
پاسخ
حتما بزودی میام
مامان هیمن
20 اسفند 92 19:45
آفرین محمد معین جون که به مامانی کمک میکنه و تی میکشه.فدای دستای کوچولوت بشم من
مامان مریم
پاسخ
میسی خاله من همیشه به مامانی کمک می کنم ولی نمیدونم چطور میشه که بعضی وقتا مامانی اینجوری میشه خدا نکنه خاله جون منم هیمن جون می بوسم