بازیگوشی های پسمل 14ماهه قند عسل
پسرطلای من ستاره ی من ،عاشقتم ،عاشق قد کشیدنت و بزرگ شدنت ،عاشق شیرینکاریهات و شیطنتهات هستم ،میمیرم برای خندهات هر باری که یه کار و یه چیز جدید یاد می گیری درست مثل کسی که رتبه اول کنکور قبول شده از خوشحالی بال در میارم و خدا میدونه این لحظه ها چقدر برای من و بابات زیبا و قشنگه
مهسای من ، ماه من عاشقتم عاشق مهربونی هات ،عاشق درک و شعور بالات ،می پرستمت چون هیچ وقت بد بودن رو یاد نگرفتی
وقتی هر روز دختر گلم رو می بینم که چطور با محبت و مهربونیش به داداشش کمک میکنه هر بار سفارش داداشش رو بمن می کنه مامان معین سرما نخوره،مامان معین نیوفته ،مامان معین نسوزه و......مثل یه مامان مهربون .میگم مامان چون خیلی اطلاعات بالایی در نگهداری بچه ها داره اون قدر که خاله الهام جونش یا زنعمو جونش حاضرن کوچولو شون رو به مهسا بسپارن تا به کاراشون برسن خیالشون راحته راحته
ما (من و بابا ) هزاران بار خدا روشکر میکنیم بخاطر بودنتون بخاطر وجودتون در کنارمون
و خدایا هزاران هزار بار شکرت که من خورشید و ماه و ستاره رو یکجا دارم
صبح که بیدار میشی میخوام برات صبحونه بیارم میگم پسرم تخم بلدرچین می خوای باخنده میگی آآآآآآ
آخه با کره ونون تست برات درست میکنم که خیلی دوست داری اینم صبحونه ت
حالا پسر طلای من استقلال پیدا کرده و ظرف مخصوص تخم مرغش رو از توی کابینت برداشته و بعد از اینکه انگری برد آواز خوان که زن عمو ندا جونش بهش هدیه داده ،براش تخم گذاشت ،تخم های انگری بردش رو جمع می کنه میزاره توی ظرف تا نیمرو درست کنه
به به چه پسر زبر وزرنگی
یه شب رفتیم بیرون بعد از برگشتن متوجه شدم توپت نیست فکر کردم توی پارک جا گذاشتیم ولی فردا صبح که رفتم سراغ کابینت تا ظرف بیرون بیارم با این صحنه مواجه شدم اخیرا معین جون تغییراتی در جای وسایل ایجاد می کنه مثلا کنترل تی وی در سبد اسباب بازی ها ،توپ در کابینت و اسباب بازیها زیر کابینت .....
آخ جون بلاخره تل آجی رو از سرش در آوردم ...بزار بزنم سرم آجی جونم ببین خوشکل شدم !!!!؟؟
یه بار من و بابات نشسته بودیم وشما هم مشغول بازی بودی من داشتم از دست پشه های مزاحم که تا در باز میمونه هجوم میارن داخل اتاق شکایت میکردم واز بابات راه چاره میخواستم که شما سریع بلند شدی وبه اشپزخونه اشاره میکردی یه ریز میگفتی ایی ایی ایی بابا جونت بغلت کرد و با هم رفتین سراغ اونی که بهش اشاره می کردی با تعجب دیدیم پشه کش برقی رو از روی کمد برداشتی بابا گذاشتت زمین ببینیم چیکار می کنی من که از تعجب اینجوری شده بودم بهت نگاه می کردم تو هم پشه کش رو بسختی تکان میدادی ومی گفتی تیس تیس من وبابا مُردیم از خنده
الهی قربون اون ذهن و راهکارت بشم تو بزرگ بشی چی میشی؟؟؟
فرهنگ لغات معین جونم
به هر چیزی اشاره میکنی و میگی اییّه؟ یعنی چیه؟
میگم توپ رو شوت کن همزمان با شوت کردنت میگی دووووت
میگم پشه ها رو کیش کن، میگی تیس تیس
میگم بریم تاب تاب، میگی تا تا
میگم دست نزن داغه ،میگی دا
میگم مهسا جون بیا ،رو می کنی به خواهرت میگی ایّا
میگم معین جون مثلا تخم مرغ می خوای با خنده میگی آآآآآ یعنی آره خخخخخ
میگم مهسا کجاست میگی هَف یعنی رفت
هر وقت یکی بره دستشویی میگی هَف میگم کجا رفت ،میگی ایش یعنی جیش خخخخ
میگم بَره چی میگه ،میگی بَ
میگم الاغه چی میگه میگی عا ای
میگم ببری چی میگه ،با قیافه مثلا ترسناک میگی ها ها ها
میگم ماهی چی میگه، تند تند لبای خوشکلت رو تکون میدی
تازگی هر چیزی رو روی بیلچه اسباب بازیت میزاری و بازی تعادل میکنی هر بار که بیافته دوباره روی بیلچه میزاریش و میبری توی سبد میزاری و همینطور ادامه بازی
پسر طلا ی من عاشق ناخن گرفتنی داشتم ناخن هامو کوتاه می کردم که پات رو بالا آوردی که مثلا ناخن تو رو هم بگیرم منم مثلا ناخن ت رو کوتاه کردم ولی مگه قبول می کردی ناخن گیر رو ازم گرفتی وخودت مشغول نظافت شدی
اینم گریه و قهر بعد از گرفتن ناخن گیر
جان مادر خطر ناکه می ترسیدم خودت رو زخمی کنی..
فدای اون قهر کردنت بشم که قهرت هم قشنگه
گفته بودم یه مدت وقتی آجی مهسا جونت می خواست بره مدرسه یا برگرده میرفتیم دم در تا شیطونک مامانی یه هوایی بخوره سنگ ریزه از زمین برمیداشتی و به در میکوبیدی کلی از صداش ذوق می کردی. اخیرا هم توپت رو طوری تو کوچه پرت میکنی تا روی خیابون بیفته و من بزارم بری برش داری آخه از ترس ماشین ها نمیزارم از در خونه اونطرفتر بری ای ناقلای مامانی
جلوی در خونه یه پل بزرگ فلزی هست که هنوز نمی تونی ازش رد بشی واسه همین با لبخند سر شار از اعتماد بنفس میری از روی پل سیمانی همسایه خودت رو به خیابون میرسونی کلی هم ازین که راه جدید پیدا کردی به خودت میبالی قربون پسر باهوشم بشم
دیگه هر چی بگیم منظورمون رو متوجه میشی یه بار بابائی بهت گفت برو برام بالش بیار می خوام بخوابم تو هم بدو رفتی وبا اینکه زورت نمی رسید کم نیاوردی هرطوری بود بالش رو برای باباجونت آوردی
اینم یه جور تلاش رای رسیدن به خواسته ت
استفاده مفید دیگری از سطل زباله بجای چهارپایه
آجی مهسا یه تعداد از اسباب بازی های قدیمی خودش رو بهت داده بود از جمله جورچین توپی شکل وتعدادی از حیوانات که خیلی دوسشون داری وتعدادی بلوک که تو بچگیش روی همشون اسم خودش رو نوقتی آجی ٥یا ٦ ساله بود تا اسمش رو یاد گرفته بود همه جا اسمش رو می نوشت حتی رو عروسکاش خخخخخخخ اینم نمونه ش
اینجابد جوری حوصله ت سر رفته بود از تاب خوردن هم خسته شدی هوا هم خیلی خیلی سرد بود نمی تونستیم بریم بیرون منم با بلوک ها یه برج درست کردم ازت خواستم با دست یا پاهات برج رو خراب کنی خیلی هیجان داشتی هر بار که با تلاش اونا رو مینداختی برا خودت دست میزدی اونقده بهت خوش گذشت که حاضر نبودی پایین بیای
حالا هم وقتی سوار تاب که نباشی هر بار که خودت بلوک هارو روی هم میزاری که هیچ ولی هر بار من روی هم می چینمشون بدو میای خرابشون می کنی کلی ازین کارت کیف می کنی
عاشق این خنده هاتم الهی همیشه خندون باشی
اینجا چراغا رو خاموش کردی عاشق کلید و پریز شدی مدام باید بغلت کنم تا چراغا رو خاموش و روشن کنی حالا خود کفا شدی جعبه چوبی دستمال کاغذی یا پشتی رو میزاری و دستت رو به کلید و پریز میرسونی سیم برق همزن رو میکشی به سمت پریز و میگی ایییییی یعنی بزن به برق
آخه مامانی خطر داره تورو چه به اینکارا مهندس کوچولوی من