14ماهگیت مبارک
وای وای وای بازم مامانی دیر اومد بازم وقت کم اوردم بازم تاخیر داشتم عسلم چی بگم که من وببخشی از 6صبح بیدارم تا 1/5 شب بازم برای کارام وقت کم میارم
آخه هم کارای خونه و رسیدگی به تو که ستاره زندگیم هستی و کمک تو درس های ماه زندگیم که این روزا سرش گرم امتحانات مستمره و یه کوچولو اگه فرصتی شدو یه ذره وقت باقی موند بدو میام ثبت خاطرات البته فکر نکنی چیزی از قلم میوفته نه عسلم همه یاد داشت میشه تا مرتب بیام وخاطرات قشنگت رو بنویسم اون ته ته اگه فرصتی بود به کارهای هنری مورد علاقه ام بپردازم البته اگه فرصتی بود
عسلم 14ماهیگت روز چهارشنبه مهسا جون درس داشت واسه همین پنج شنبه که درس نداشت با باباجونت رفتیم بیرون کلی لباس وکفش وکابشن برات خریدیم البته آجی لباسی رو که می خواست پیدا نکرد ایشاله یه روزدیگه میریم براش می خریم شام هم به درخواست مهسا جون رفتیم فست فود اینم یه عکس از اونجا ساندویجاش عالیه
١٤ماهگیت مبارک