این پسراصلا سرش کلاه نمیره
عروسی نوه ی خاله بود آخرای مراسم خواستم پسر طلا رو ببرم روی
سن و ازش عکس بگیرم این پهلون ما اصلا همکاری نمیکرد نه اینکه فکر
کنید از تزیینات سن خیلی می ترسید نه فقط یه کوچولو خوشش نمیومد
منِ مامانی و خواهر گلی این قند عسل هر کاری کردیم بلکه آقا افتخار بده
و بیاد روی سن و چند تا عکس باهامون بندازه اصلا اِفاقه نکرد ماهم به اجبار
اینجور عکس انداختیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی