اینروزا در تصویر
سلام وروجک سلام شیطون بلای مامان دورت بگردم اینقده شیرین و بازیگوش شدی که هر چی ازت بگم کم گفتم هر چی دنبال کلمه میگردم که احساسم رو بهت نشون بده پیدا نمیکنم
جانم بقربانت کمتر از ٧روز به اولین سال تولدت باقی مونده کلی نقشه کشیدیم که برات جشن مفصل بگیریم ولی انگار جور در نمیاد آخه قرار بود روز نوزدهمکه جمعه س جشن رو خونه مامان بزرگ(مامانم)بگیریم ولی مامانم دوشنبه با خواهرجون الهام میرن مشهد پابوس آقا امام رضا و بلیط برگشتشون درست روز بیستم روز تولدت توی هفته هم نمیشه بزاریم بخاطر درس و مدرسه مهسا جون فکر کردم اشکال نداره بزارم هفته بعد ولی انگار بابات یه برنامه دیگه داره نمی دونم چیکار کنم برنامه هام بهم ریخته در گیر دوخت ودوز لباس برای عروسی هستم حسابی ذهنم در گیره مامانی هر طور شده برات تولد میگیرم راستی
١١مهر تولد٤سالگی دانیال جون بود همین جا تولدش رو تبریک میگم
وروجکم اینروزا به هر جائی سرک میکشه حتی قفسه های فریزر مگه من میتونم برم سراغ یخچال و فریزر و شماحضور نداشته باشی وقتی بخوام قبل از رسیدنت به فریزر دربش رو ببندم چنان جیغی سر میدی که بیا و ببین ماهی خیلی دوست داری بخصوص ماهی رو که بابا جونت صید کرده باشه و همش به ماهی اشاره میکنی و میگی ااایییی یعنی ازین میخوام
خیلی جالب میشه به محض اینکه ماهی هارو دیدی بهشون نگاه کردی و گفتی دید یعنی دیدمشون درست مثل وقتی که باهات قایم موشک بازی میکنم همین که منو
ببینی همینو میگی دید
فعلا فریزر از دست وروجک جان سالم بدر برده ولی قسه های یخچال بیچاره درست عین پله میمونه که باید پله نوردی و رو تحمل کنه
مابقی عکسا وبلایی که سر یخچال بیچاره اومد رو در ادامه مطلب ببینید حتما لطفا ببینید
معین جون برای میوه خوردن به یخچال نوردی رو میاره
به به چه جای خوبی برای میوه قایم کردنه ............یه وقت کسی نخوردشون..........
همه رو با دندونام علامت گزاری کردم...........
حالا که میوهامو قایم کردم بزار اینو درست کنم مامانی خوشحال بشه