شیرین کاریهایی که اینروزا انجام میدی
شیر کوچولوی من یه ساله که شدی بردمت مرکز بهداشت تعدادی دانشجواونجا بودن که کارورزی شون رو میگذرندن وقتی دیدنت دورمون جمع شدن وکلی باهات بازی کردن توهم دلبری کردی همش میرفتی سراغ کشوهای فایل رو بیرون میکشیدی خودتم میوفتادی زمین یکی از همون خانم ها عاشقت شد و خودش واکسن یه سالگیت رو زد البته قبلش ا ز استادش در مورد خوب بودن کارش مطمئن شدم انصافا خیلی خوب واکسنت رو زد توهم محو تماشای اون شده بودی و اصلا جیک نزدی حتی یه لحظه واقعا دستش درد نکنه خیلی مهربون بود
وزنت 10کیلوشده بود وقدت 76سانت دکترت که راضی بود ولی من نه زیاد .......
مامانی تقریبا دوماه میشه که نسبت به وسایلت احساس مالکیت شدید داری کافیه یکی دست به پتو یا متکات بزنه چنان جیغی میکشی که نگو سریع میری هر طور شده پتوت رو از دستش در میاری حتی اگه بابا جون یا خواهر جونت باشه
براحتی راه میری دیگه اصلا چهار دست وپا نمیری
از دوماه پیش یاد گرفتی اگه چیزی برخلاف میلت باشه همونطور که ایستادی خم میشی و سرت روی زمین میزاری وگریه سر میدی مثلا قهر کردی من که میمیرم برای قهر کردنت آخه خیلی بامزه قهر میکنی
کلا خوب غذا نمی خوری هر چی بهت بدم میریزی زمین و از زمین دهنت میزاری اون وقته که من اینجوری میشمهر کاری میکنم که وی زیر انداز بشینی قبول نمی کنی
حرف زدنت منو کشته وقتی چیزی زمین میافته دستت رو جلوی دهنت میزاری یعنی وای چرا افتاد؟
وقتی هر کی ازت دور بشه میگی هَف یعنی رفت میگم بابا کو اطرافت رو نگاه میکنی دستات رو بالا میاری و میگی هَف یعنی رفت یا نیست
میگم معین غذا می خوای؟؟ خیلی واضح میگی نه
هر وقت میخوام لباس تنت کنم بدون اینکه بهت بگم ،دستت را بالا میاری تا از آستین رد کنی
جور چین توپی رو میاری وبهم میدی تا از هم جداش کنم وتو دوباره با کمک من تکه هاش رو داخل توپ بندازی وقتی میریم خونه عزیز جون کوبه محیا روبرمیداری وباهاش بازی میکنی تقریبا یادش گرفتی هر شکلی رو باکمی تلاش سر جاش میزاری
موقعی که میبرمت حمام کلی بازی میکنی وبدون اینکه از آب بترسی سرت رو زیر دوش می گیری می خندی
روزی نیست که تل خواهرت رو به سرت نزنی یا تل رو از روی میز برمیداری ویا از سر آجی در میاری وقتی سرت گذاشتی میای پیشم وخودت رو بهم نشون میدی مثلا ژست میگیری تا من قربون صدقه ت برم
یه کوچولو لجباز شدی برای رسیدن به خواسته ات بد جوری جیغ می کشی ما هم گاهی مجبوربه تسلیم میشیم
تا حالا بیش از ١٠تا لیوان وبشقاب واخیرا قندون رو شکستی فدای یه تار موت نفسم من نگرانم بخودت صدمه نزنی
تازگیا میری در فریزر رو باز می کنی کشوی پائین که ماهی توش فریز میکنم باز می کنی وبا خوش حالی یه ماهی کوچولو دستت میگیری ومیاری میدی به من ولی دیروز باباجونت یه ماهی ٤ کیلوئی گرفت بعد از تمیز کردنش گذاشتم تو فریزر امروز کله سحر رفتی سراغ فریزر تا کشو رو باز کنی ولی نتونستی آخه کشو سنگین شده بود خخخخخ فریزر بیچاره هرچی آلارم بزنه هیچکی بدادش نمیرسه
وقتی آجی مهسا می خواد بره مدرسه سه تائی باهم میریم دم در تا سرویسش بیاد ، تا آجی سوار سرویسش بشه و تو هم کمی بازی کنی . یه بار یه سنگ کوچولو بهت دادم گفتم بزن به در تو هم زدی همین که صدا داد ، ذوق کردی از اون موقع هر بار که میریم دم در خودت دنبال سنگ می گردی تا به در بکوبی