بازم اخبار جشن تولد وعروسی
اومدیم باز اومدیم با کلی اخبار اومدیم
سلام دوستای مهربون اومدم براتون از جشن تولد وجشن عروسی بگم دیشب همه مطالب و عکسا رو گذاشتم آخر کاری لب تاب هنگ کرد هر چی رشته بودم پنبه شد حالا اومدم مجددا براتون شرح بدم البته اگه خدا یاری بکنه و دچار هنگ مجدد نشیم
برای دوستای گلم وشیر کوچولوی خودم بگم که توی این ماه چند تا تولد داشتیم وداریم که یه تعدادشون چون قبل ازماه محرم بود بخوبی برگزار شد ویه تعداد دیگه بصورت مختصر برگزار میشه
2آبان تولد مادر شوهر عزیزم و خواهر شون بود برای اولین بار با هم براشون توی خونه مادر شوهرم جشن کوچولو گرفتیم البته بدون اطلاع خودشون بر حسب اتفاق عمه زهره وخانوادش هم از تهران اومده بودن ،عمواحمد وعمومصطفی باخانواده هاشون وهمین طور دختر وداماد و نوۀ خاله هم بودن آقا حسین یه کیک گرفته بود که هر دو خواهر باهم شمع رو فوت کردن وبا هم کیک رو برش زدن ایشاله 1000ساله بشن وهمیشه سایه شون بالای سرمون باشه ما هم کادو دو تا چرخ دستی خرید براشون گرفتیم ایشاله خوششون بیاد
10آبان تولد آقا محمد پسر دایی علی بودولی ما چون عروسی سمیرا جون ( دختر خاله بابا جونت)دعوت بودیم نتونستیم بریم ولی همین جا تولدش رو بهش تبریک میگم و11آبان هم تولد محیا دختر عمومصطفی بود وچون بابا جونش یازدهم قرار بود بره شیراز سر کارش پس تولدش رو 3روز جلوتر گرفتن یعنی 4شنبه شب تم تولدش کفشدوزکی بود مامان جونش کلی زحمت کشیده بود اینم چند تا عکس از محیا جون که خیلیهم شیرین زبون خوشجله بگین ماشاله
این عکس هم توی جشن تولد معین جون گرفته شد نیایش جون ومحیا جون
خاله جون بسه چقده عکس میگیری دیگه مزاحم جشن مون نشووووووو....
وپنج شنبه حنابندون وجمعه هم عروسی آقاحامد وسمیرا جون بود،شنبه هم که صبحی بود پاتختی رو یهروز جلوتر گرفتیم یعنی یکشنبه خلاصه ٤روز جشن عروسی طول کشید خیلی خوش گذشت ولی نتونستم از معین جون توی تالار عکس بندازم بس که فعال ودر حرکت بود همش دنبالش میدویدم تا اتفاقی براش نیوفته فقط موقعی که می خواستیم بریم خونه داماد بابا جونش بیرون تالار ازش چند تایی عکس گرفت
چند تا عکس از فردای تولد شیرکوچولو معین جون
محمد معین در حال سیب خوردن
٠٠٢
|
اینجا سیب رو به زن دائی یاسمین جونش تعارف میکنه
آخه ٢ماه دیگه دختر دائی جونش بدنیا میاد ،معین جون از حالا داره ازش دلبری میکنه
اینجا هم سیب از دست شیر کوچولوم افتاد اینم عکس العمل شیر کوچولو وابراز ناراحتی
هر بار که کلمه افتاد رو بشنوه از جمله کفشت افتاد ویا فلان چیز افتاد سریع دستش رو جلو دهنش میگیره یعنی وای چرا افتاد؟؟؟
الهی فدای حرف زدنت بشم من
اینم عکس کادوهائی که مهمونای عزیز بهت دادن دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن
کامیون روآجی مسا برات گرفت من وبابائی هم مبلغ ١میلیون تومن به حساب سپرده سپهرریختیم
مبارکت باشه گلکم ایشاله بتونم هر سال بهتراز سال قبل جشن تولدت رو بگیرم عاشقتم شیرکوچولو