محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

شش ماهگی

1392/2/17 10:13
نویسنده : مامان مریم
387 بازدید
اشتراک گذاری

شش ماهه شدنت  مبارکه 

ببخشید باتاخیر یه هفته ای شد اخهبد جور سرما خورده بودی  و بد جوری

سرفه می کردی الهی بمیرم صدای سرفه هات دلمو ریش میکرد رفتیم دکتر

بعد از کلی معاینه گفت که ممکنه دندونای بالا ئی هم بزودی بیرون بیان 

تقریبا دوهفته  مریض بودی دارو هات رو استفاده کردی بهتر نشدی تازه

حساسیت دارویی هم پیدا کردی و اسهال نیز به سرماخوردگی

اضافه شد دوباره خانم دکتر برات زیتروماکس نوشت

شکر خدا خیلی زود خوب شدی فدات بشم  بخاطر تب وسرما خوردگیت

واکسن شش ماهگیت هم 4روز دیر تر زدی توی مرکز بهداشت شلوغ بود

توهمساکت واروم نگاه بچه ها میکردی عزیزم

قدت 67

وزنت 8کیلو و

دور سرت هم 44 شده

الهی دورت بگردم تو این ماه خوب وزن نگرفتی هر چی به خانم دکترت گفتم

تقویتی برات بنویسه قبول نکرد ومیگفت که وزنت خوبه اگه بهش تقویتی بدین

بچه تون چاق میشه خلاصه از ما اصرار و از اون انکار 

تازگیا مرکز بهداشت هم که دیگه هیچ خدمتی به بچه ها نمی کنن فقط و

فقط واکسن میزنن

گفتم ویتامین ADوآهن بدین گفتن سهمیه نداریم باید از بیرون تهیه کنید

بزور ودعوا یه دونه مولتی ازشون گرفتم نه اینکه نشه از بیرون تهیه کرد

این حق بچهمه من که میدونم سهمیه واین حرفا بهونه س همشو خودشون

به جیب میزنن حالا اینا بکنار کلی کارآموز اورده بودن تا واکسن بچه هارو بزنن

اونم کاراموزی که هنوز نمی دونه نباید به سرنگ فوت کرد دیگه ببین من چه

حالی شدم کلی باهاشون بحث کردم نزدیک بود دعوام بگیره بخاطر

گل پسری که اذیت نشه زود زدیم بیرون

خونه که رسیدیم کمی خوابیدی وتا عصر سرحال بودی انگار درد واکسن رو

حس نمی کردی ولی غروب که شد تازه درد واکسن رو حس کردی

نمی تونستی تکون بخوری الهی فدات بشم همیشه هرجا

می خواستی میرفتی ولی حالا از درد واکسن همونجور

 که رو بالش میزاشتمت می موندی و با نگاه معصومت ازمون می خواستی

دورت بدیم شکر خدا تا ششماه دیگه از واکسن خبری نیست

مامانی دلم میخواد بزرگ که شدی نزاری حقت رو بخورن هرطور شده

حقت رو از دیگران بگیری

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)