پیشرفت های پسری
پسر قشنگم این روزا شیطنتت بیشتر شده
امروز یکشنبه یکی دو بار غلط زدی مهسا جون کلی از دیدن غلط زدنت
کیف کرد و از ذوق کلی چلوندت ومچاله ت کرد
وقتی خوابیدی و دستمون و به علامت بیا بغلت کنم ،تکون میدیم عکس العمل
نشون میدی ،دستات رو تند تند تکون میدی یعنی میخوای بیای بغلمون
وقتی بغلم هستی ومیریم تو حیاط ،همین که از تو کوچه صدای موتور وماشین
بشنوی سریع برمی گردی و به در بسته ی حیاط نگاه متعجب میکنی
تازه متوجه شدم که وقتی بغلم هستی وچیزی رو می خوای خودت رو به جلو خم
وقتی حوصله ت سرمیره میبرمت توحیاط ومیشینیم تو ماشین خیلی خوشت میاد و همه جا رو با نگاه متعجبت
جدیدا از کلید وپریز برق خوشت میاد وقتی گریه می کنی کلید برق رو
که ببینی اروم میشی (کلید وپریز طرحدار)فکر کنم در آینده بخوای
مهندس برق بشی
قربون مهندس کوچولو برم من
چند روزیه که خوابت بهم خورده تو ی خواب وبیداری هم کلی می چرخی
جوری که سرت میره جای پات وپات میاد جای سرت
خیلی بامزه میشی
دو سه روزی میشه که غذای کمکی رو برات شروع کردم
روز اول فرنی درست کردم (باشیر خودم)زیاد استقبال نکردی بعد حریره
بهت دادم خیلی خوشت اومدامروز هم سومین باره که برات درست میکنم
نظر دکترت این بود که از 5ماهگی بهت کمکی بدم منم طاقت نیوردم یه
هفته مونده به 5ماهگیت شروع کردم اخه عزیزم نه اینکه دختر خاله هات
بد غذا هستن می ترسم دیر شروع کنم توهم بد غذا بشی
همه چیزت عالیه مهندس کوچولوی خودم فقط یه چیزی ناراحتم
می کنه اونم اجابت مزاج هرچی ملین بهت میدم اثر نداره هفته ای یه دفعه
گلاب به روتون شماره 2 داره غذای نفاخ هم نمی خورم نمی دونم چیکارش
کنم که مشکلش حل بشه