محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

اولین یلدا

1391/10/25 23:23
نویسنده : مامان مریم
545 بازدید
اشتراک گذاری

چه شب قشنگی بود اولین شب یلدای تو                                    شکلکهای جالب آروین

همه خونه مامان بزرگت ( مامان مامانی ) جمع بودن  بجز دایی رضا و خانمش ولی

اونا هم اخرای شب به

جمعمون پیوستند یکی از اون شبای بیادموندنی شد همه دور هم بودیم و مامان از

همه پذیرائی می کرد

هر چی به مامان می گفتیم یه امشبو بشین ما پذیرائی کنیمشکلکهای جالب آروین

 می گفت نه من نمی تونم بیکار بشینم ،فدات بشم مامان زرنگم ایشاله همیشه

تنت سالم باشه وسایه ات بالای سرمون کاش بتونیم گوشه ای از زحماتت رو

جبران کنیم

همون شب آقا مهدی ( پسر دائی علی ) و آقا فرهاد (پسر خاله فاطمه )کلی

عکسگرفتن بخصوص از شما بچه ها ، چه عکس های زیبایی شد 

همینکه عکس ها رو آقا مهدی بهم داد توی وب میزارم

خاله فروزان  کلی باهات حرف زد تو هم همش می خندیدی تا خاله ساکت

میشد گریه میکردی

اونقدر باهات بازی کرد که ازخستگی خوابت برد ما هم حدود 5/2شب

برگشتیم خونه خودمون 

ولی مهسا  وشبنم جون و.... شب رو خونه مامان بزرگ موندن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

روشا و شانی
3 دی 91 1:37
یلدات مبارکککککککککککککککک عزیزممم ایشالا هزارتا یلدای دیگه با مامان و بابا خوش باشید
شقایق(مامان محمد ارشان)
3 دی 91 10:41
یلدات مبارک عروسک کوچولو مامانی رمز عکسا خصوصیه؟ اگه میشه ببینیم لطفا به منم بده