18ماهگی مبارک
بزودی خاطرات این بخش ثبت میشه الهی دورت بگردم ٢٠فروردین ١٨ماهگیت تموم شد وارد ١٩ماهگی شدی قربون پسر ١٨ماهه خودم برم که مثل یه مرد قوی و شجاعه واز هیچی ترس نداره صبح زود ناهار رو درست کردم گذاشتم رو گاز از مهسا جون خواستم تا برگردم مراقب غذا باشه ته نگیره دخملی واسه خودش اشپزی ها!!! حدود ساعت ١٠رفتیم مرکز بهداشت شلوغ بود ٥ تا بچه ١ساله بود که همگی واکسن داشتن خانمی که اونجا بود مارو گذاشت آخراز همه و شروع کرد به واکسن زدن نینی ها در آن واحد صدای گریه بچه ها مرکز رو برداشت من مونده بودم با تو قند عسلم چیکار کنم که نترسی آخه هاج و واج به بچه ها نگاه می کردی . هر کاری کردم حواسش رو پرت کنم نشد د...
نویسنده :
مامان مریم
21:40