محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

افطاری

1393/4/18 17:46
نویسنده : مامان مریم
865 بازدید
اشتراک گذاری

 

دوشنبه شب زن دایی جونم مامان بزرگت وعمو مصطفی و زنعمو راضیه ومحیا جون وعمواحمد وزنعمو مژده جون

وهمچنین علی جون پسر عمو حسین اقا پسر عمه جون  رو برای افطار  دعوت کردیم  شام رو هم بردیم پارک رعنا کنار رود خونه خیلی خوش گذشت زنعمو مژده وعمو احمدنتونستن برا شام بیان ولی بعداز شام اومدن دنبالمون

میام بیشتر توضیح میدم

پنج شنبه افطاری خونه داداش علی جونم  وجمعه هم خونه داداش مسعود جونم دعوتیم  بزودی بر میگردم کلی برات عکس میزارم

پی نوشت :دوشنبه شب  تو پارک به من خیلی خوش گذشت ایشاله به مهمونامون هم خوش گذشته باشه بعد شام همسری به بهانه معین جون رفت توی حوض ابی که از کنارمون میگذشت کلی آب بازی کردن البته علی جون هم بهشون ملحق شد توی تابستون آبتنی حسابی می چسبه حیف شد دوربین نبرده بودیم عکس ننداختیم البته حسین آقا با موبایلش چندتایی عکس انداخت ولی هنوز که هنوزه برام نفرستاده دلخور

فردای همون شب هم راهی تهران شدن

پنج شنبه خونه دایی علی جونت برای افطاری دعوت بودیم اجی مهسا جونت زودتر  خونه  دایی رفت تا به زندایی زهراجونش کمک کنه شب خوبی بود ما خواهرا وزن داداش ها همین که همدیگه رو می بینیم شروع می کنیم به صحبت کردن و از هردری حرف میزنیم و فراموش می کنیم این خاطرات رو با عکس انداختن ثبت کنیم

شب که خواستیم بیایم خونه انیس جون وشبنم جون خواهر زاده های گلم اومدن خونمون وهمراه مهسا جون تاموقع سحری بیدار موندن بعدسحری هم خوابیدن وظهر هم استخر رو پر آب کردن و کلی آبتنی کردن

عکسای دخترای گلمو که نمیشه بزارم ولی عکس معین جون توی استخر بادی

یگانه خانم ومعین آقا

مهمونی دایی جون مسعودت هم از جمعه به شنبه افتاد وشنبه شب هم افطاری رفتیم خونه دایی جونت اونجا هم عالی بود وقتی خونوادمون دورهم جمع میشن نوه ها هم شب همونجا تلپ  میشن وتا صبح بگو بخند راه میندازن البته تابستونا طبق معمول اون شب هم خونه دایی مسعود موندن اینم معین جون در حال بارفیکس  رفتن خونه دایی جونش

 

پسندها (2)

نظرات (3)

نویسنده : ندا جون( به قول دنی )
19 تیر 93 10:40
وای مامانی افطاری چه با حاله .............................. قبول باشه هرچی میخورین نوش جان ................................
مامان مریم
پاسخ
ممنون نداجون طاعات شما هم قبول باشه ...... ممنون.... کاش دزفول بودین و می تونستیم افطاری دور هم باشیم
الهام مامان علیرضا
21 تیر 93 17:14
خصوصی
مامان محیا
22 تیر 93 13:35
خسته نباشید دست شما درد نکنه به ما خیلی خوش گذشت
مامان مریم
پاسخ
سلامت باشی راضیه جون به ماهم خیلی خوش گذشت خوشحالم ازین که لحظات خوبی رو داشتین