محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

پارک

1393/4/5 11:26
نویسنده : مامان مریم
978 بازدید
اشتراک گذاری

 

 سلام  شیرینی مامان سلام باقلوای تر

یه مدت بود می خواستیم بریم پارک ولی هر بار یه کاری پیش میومد تا اینکه 31خرداد آقا مهدی امتحانات دانشگاه رو داد ماهم تصمیم گرفتیم تا هم  اینکه خونوادگی دور هم باشیم وهم خستگی بچه ها از امتحانات در بره پس خانواده خودم وخانواده همسری رو برای شام دعوت کردیم البته توی پارک ولی عصر برای شام چلو کباب سفارش دادیم همه چی خوب  و عالی بود فکر کنم به همه خوش گذشت بخصوص بچه ها اینم چندتا عکس از بچه ها تو پارک البته کیفیتش پایینه اصلا فکر نمی کردم بخوای سوار وسایل بازی بشی این اولین باری بود که سوار ترن میشدی قبلا می ترسیدی ولی اون شب کلی ذوق کردی نمی خواستی بیرون بیای دیگه ازون به بعد لذت  بازی با وسایل پارک رو چشیدی هربار که بخوایم بریم بیرون میگی با پا یعنی بابا پارک  ای جانم چقده شیرین ومختصر حرف میزنی  پسرم اصلا بچه تنبلی نیستی ولی نمیدونم چرا کلماتت رو خلاصه می کنی

 

 معین جون کنار بابا جونش در حال رانندگی البت بخاطر نداشتن گواهینامه باباجونش رانندگی میکنه  خخخخخخ

 

محمدمعین جون وعمو احمد جونش

اینم یاسمین خانم عزیز دل خاله ش آخرشب خسته از بازی کیف مامانش رو گرفته و

می خواد بره خونه شون

پسندها (3)

نظرات (4)

نویسنده : ندا جون( به قول دنی )
8 تیر 93 0:28
سلام مامانیش مثل خودم شدی مطلب رو نصف نیمه میذاری.................
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم خوش اومدی به خونمون بله خانمی مگه میزارن نیم ساعتی واسه خودت باشی کافیه بچه هالب تاب یا گوشی بدست ببیننت سریع ازت می قاپنش و...بچه هم بچه های قدیم حداقل میشد سرشون کلاه گذاشت ولی حالا چی ؟ اون سر ما کلاه میزارن
مامانی و بابایی
9 تیر 93 2:43
قربونش برم دلم شده یه ذره براش اپم بدو بیا
مامان مریم
پاسخ
سلام به به ببین کی بهمون سر زده خدا نکنه راضیه جون ماهم حسابی دلمون تنگیده الان میام
سمیرا
9 تیر 93 16:35
ای جونم عروسکه خاله فدات شم / پارک خو گذشت بهت ؟ همیشه به گردش
مامان مریم
پاسخ
ممنون م سمیرا جون خدا نکنه ممنون عالی بودحسابی تفریح کردیم
نویسنده : ندا جون( به قول دنی )
19 تیر 93 10:38
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه عکسای خوچلی............................