محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

وای که چقده خوشحالم

1393/1/30 10:54
نویسنده : مامان مریم
950 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوست جونای عزیز دنیای مجازی بلاخره بعداز یکماه برگشتم بدجوری دلتنگ دوستان شدم از اینکه نتونستم بموقع بهتون سر بزنم و عید رو بهتون تبریک بگم معذرت می خوام جریان از اونجایی شروع شد که :من بی دقت همراه با لیوان چای اومدم پای لب تاب تا به دوست جونیام سر بزنم که اونی که نباید می شد ،شد و لب تاب چای داغ رو نوش جان کرد و این شد که لب تاب بی زبون راهی تعمیر شد  و ما دور از دوستان

ولی بعد از یه وقفه طولانی  لب تاب عزیز به خونه برگشت و من سریع  اومدم تو نت تا هم اعلام حضور کنم و هم سال 93رو به تمامی دوستای گل و نی نی های خوشملشون تبریک بگم و بهترین ها رو براشون آرزو  کنم ایشاله سالی سر شار از برکت و سلامتی در کنار خانوادهاتون داشته باشین به امید دلهای شاد و لب های خندون برای همه دوستان

کلی تدارک سفره هفت سین رو دیده بودم ولی حیف که یه دونه عکس هم ازش ندارم سفره هفت سین رو خودم هاویه کاری کردم و برای قاب آیینه هم از پارچه سفره استفاده کردم با سفره ست کردم  روی تخم مرغها  جعفری گذاشتم و توی جوراب انداختم و توی چای آب پز کردم   خیلی خوشمل شد اونقده قشنگ که گل پسری همون موقع تخم مرغ رو برداشت و شکوند راحت نشست خورد نوش جونت بشه مامان ولی دیگه فرصت نداشتم یکی دیگه درست کنم از اون طرف هم مامان بابا ٤٠دقیقه مونده به تحویل سال زنگ زد و گفت چون همه ی بچه ها اینجا هستن دوست دارم شما هم بیاین تحویل سال دور هم باشیم ما هم هول هولی سفره رو چیدیم سریع رفتیم خونه مادر بزرگ عمه زهره عصر رسیده بودن و عمو امیر و عمو احمد و عمو مصطفی بهمراه خانم و بچه هاشون  اونجا بودن ما ١٠دقیقه به تحویل سال رسیدیم همه بودن بجز عموجهانگیر و خانوادش که هفته دوم عید میان پیشمون بعد از سال تحویل و دیده بوسی و عیدی گرفتن از دست مامان بزرگ سفره شام رو انداختیم شب خوبی بود خواستیم همگی با هم بریم عید دیدنی خونه خاله و عمه بزرگه ی بابا جونت ولی عمه جون و شوهر و بچه های گلش  از تهران اومده بودن  خسته راه بودن واسه همین اون شب خونه موندیم و جمعه رفتیم عید دیدنی پیش تک تک فامیل امیدوارم سال خوبی برای همه باشه

بله با این اوصاف و هول هولی بودن همه چی اصلا نتونستم قبل از بهم ریختن هفت سین و شکسته شدن جام سرکه و سماق و...از سفره عکس بندازم فقط اینا رو گفتم تا قند عسل مامان بدونه وقتی کوچولو بوده چقده شیطونی  کرده وقتی خواست سنجد برداره دوتا جام افتاد و شکست مجبور شدم تا اتفاق دیگه ای نیوفتاده سفره رو جمع کنم

جالب اینکه وقتی خرابکاری کرد پشت سرهم میزد رو دستش و می گفت وای وای وای

الهی فدات بشم عسلم  تو بهترینی وروجک مامان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان هیمن
31 فروردین 93 23:21
ایشالا همیشه شاد باشین و لبخند همیشه روی لبای خوشگلتون باشه عزیزم
مامان مریم
پاسخ
آرزوی قلبی من دل شاد وبدون غم وغصه برای شما
مامان هیمن
31 فروردین 93 23:22
ایشالا سالی خوبی رو داشته باشین و از همه روزاش لذت ببرید و سایه پدر ومادرتون مستدام باشه گلم
مامان مریم
پاسخ
ممنون از آرزوهای قشنگتون ایشاله برای شما هم همینطور باشه