16ماهگی گنجشک کوچولو
سلام پسرطلا گنجشکک من 16ماهگیت مبارک ایشاله 16سالگیت و26سالگی و36و.... رو بهت تبریک بگم
جان دلم عشقم امیدم نور دیدگانم توی این ماه دوبار مریض شدی یه هفته اسهال داشتی وحالا هم که سرماخوردی یعنی وقتی توی مطب دکتر وزنت کردم فقط 30 گرم اضافه کردی ویه سانت به قدت اضافه شده وزنت 10کیلو 600وقدت 80سانت شده خدا میدونه چقده ناراحتم نمی دونم چیکار کنم تا کمی غذابخوری هر نوع غذا ئی برات درست می کردم نمی خوردی نه اینکه نخوای نمی تونستی هم بی حال بودی هم لثه هات متورم بود همش شیر خودم رو می خوردی تا می نشستم پیشت که بهت غذا بدم خودت رو می انداختی تو بغلم وتا بهت شیر نمیدادم به هیچ وجه کوتاه نمیومدی بعد ازشیر خوردن هم که غذا نمی خوردی
توپک ویتامین برات درست کردم طرز تهیه ش رو هم میزارم تا مامانای مهربون دیگه هم اگه خواستن برای نی نی هاشون درست کنن چند تا غذای دیگه هم از وب کودک من ودیگر وب های دوستان یاد گرفتم اینقده خوشمزه بود که بابا جونت همیشه شریک غذات میشه هر وقت عدسی درست می کردم به یه روش خاصی از خوردنش طفره میرفت ولی از وقتی سوپ عدس رو برای شما درست میکنم باباجونت عاشقش شده( توجه داشته باش وقتی برای پسرم درست میکنم ها) بی درد سر میخوره کلی هم تعریف میده خخخخ
هر وقت قند عسل بهم اجازه بده و غذام رو با حوصله درست کنم به دهن پدر ودختر خیلی مزه میده میگن چقده خوشمزه س خودمو لوس می کنم ومیگم آخه با عشق پختمش خخخخ
وقتی غذای معین جون رو تست میکنن میگن انگار عشقت به معین بیشتر از ماست که همیشه غذاهاش خوشمزه تر میشه خخخخخخخخخخخخخخ
اینم نظر حسودای خونمونه دیگه چه کنیم مادر اینطوریاس دیگه خخخخخخخخخخخخ
وای که این َکل َکل کردنا چه حالی میده مامانی بین خودمون باشه من همیشه طرف تو هستم
هر سه تا تون رو عاشقانه می بوسم عزیزای من
داشتم می گفتم سعی می کنم هر از گاهی برات ژله میوه درست کنم آخه زیاد میوه نمی خوری دو سه روز پیش بابا جون برات دنت گرفت خیلی خوشت اومد همشون رو خوردی ماست وچوب شور رو هم دوست داری کیک بینگو وچند مدل بیسکویت هم گرفتیم تقریبا عاشق تنقلات هستی تا خود غذا
دیروز برای اینکه غذا بخوری یه شمع روی کیک گذاشتم وباهم بازی تولدت مبارک انجام دادیم من شمع رو روشن می کردم و تو فوت می کردی دوباره روشنش می کردم با این روش کمی شیر وکیک نوش جان کردی فعلا این بازی رو در پیش گرفتیم تا بعد ببینیم چه طرفندی بکار ببریم
حالا از کارات بگم هزار ماشاله
اول از همه بگم که فرشته دندون توی سبد مرواریدات تا حالا١٣دونه مروارید سفید وخوشجل برات هدیه آورده
سیزدهمین دندونت مبارکت باشه پسرطلا
تقریبا یکی دوماه میشه که خودت شلوارت رو در میاری و وگاهی بهت میگم شلوارت رو بالا بکش خودت میبریش بالا
جدیدا زیپ سویشرت که تنت کرده بودم باز کردی دستت رو از آستین بیرون اوردی مدام میگی دَر یعنی درش بیار بخوای بیرون بری میگی دَر یعنی در وباز کن برم توحیاط
وقتی میبرمت حمام روی شیر آب سرد دایره آبی و روی شیر آب گرم دایره قرمز کشیده شده رنگ قرمز وآبی رو از اونجا یاد گرفتی میگم کدوم قرمزه نشونم میدی ولی بلد نیستی بگی قرمز ولی میگم آبی کدومه انگشتت رو روی آبی میزاری و میگی آبِ یعنی آبی
میگم بگو آجی میگی هاجی گاهی هم میگی آجِِ
هر وقت بابا جونت میاد خونه میگه سلام سریع دستت رو جلو میاری و دست میدی جدیدا یاد گرفتی نه فقط بابات بلکه هر کی که سلام بده تو باهاش دست میدی قربون پسر با ادبم بشم بقول بچه ها اَدبت توی حلقم
وقتی باباجونت میاد خونه خریدایی رو که بابات کرده از دستش میگیری یه بار خرید نکرده بود رفتی جلو دیدی چیزی دستش نیست بهت گفت چیزی نگرفتم همینجور مونده بودی چیکار کنی بابات دلش سوخت ازون به بعد اگه خرید هم نداشته باشیم یه چیز کوچولو برات میگیره
بابایی برات رنگ انگشتی آریا گرفته بود همش انگشتت رو توی رنگ میزدی و روی در میزدی کلی کیف کردی از اون طرف هم بدو دستمال برمیداشتی پاکش میکردی میگفتی رفت خخخخخخخ وای که من هر چندبارهم که فدات بشم بازم کمه مامان و بابا برات بهترین ها رو آرزو می کنن پسر طلا
الهی فدای چشمای پر محبتت بشم