علی کله
هقته آخر پاییز بود چند روزی بخاطر درس و امتحانات مهسا جون توی خونه زندانی شده بودیم دلم برای بیرون رفتن بد جوری لک زده بود یه روز هوا آفتابی بود وهوا عالی جون میداد برای گردش و تفریح بابا جون که از سر کار اومد نتونستیم بیشتر از این صبر کنیم ناهار خوردیم و زدیم بیرون رفتیم علی کله وای که چه هوایی بود عااااالیییییی مهسا جون مدرسه بود نشد که هر چهارتامون باهم بریم من ومعین جون یه هفته توی خونه حبس بودیم هوای سرد وبچه داری وکارای خونه وعلی الخصوص درس ومشق مهسا جون ز مانی برام نمیزاشت که برای یه ساعتم شده از خونه بریم بیرون ولی...
نویسنده :
مامان مریم
8:56