محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

چشم بد ازت بدور باشه

 چشم بد از تو دور بشه الهی مامان چی بگم از چشم بد  این روزا یه جورایی در گیر این مسئله شدیم  الان سومین باره که ماشین مون ایراد پیدا می کنه  بار اول که هفته پیش یه جوون موتوری عشقش کشید و بدون دلیل زد به ماشین که جلوی خونه پارک بود آیینه ماشین رو شکست و فرار کرد چند روز بعد هم سوراخ شدن رادیات و اگزوز و.... طفلی همسری همین که یه قسمتش رو تعمیر میکرد یه جای دیگه ماشین خراب میشد حالا نه اینکه ماشینمون زوار در رفته باشه نه ، یا همسری ادم بی خیالی باشه نه همیشه به ماشین میرسه نمیزاره کار به تعمیرگاه برسه من که میگم کار، کار چشم بده به قول قَدیمیُون بِگُووِن ضَرَر به جونت نَزَنه یعنی...
6 بهمن 1392

15ماهگی قند عسل

وااااااااااااااااااااای حرصم در اومد هرچی نوشتم پرید ...............اکشال نداره دوباره می نویسم اینروزا برای سرگرم کردن فینگیل مامان دخملی تدبیر کرد و فینگیلی رومیبره بالا پشت بام  هم فضا بزرگه و هم ما کمتر فینگیلی رو بکن نکن یا امر و نهی میکنیم  دیروز زود ناهار رو درست کردم و مهسا جون غذاش رو خورد رفت مدرسه من موندم و شیطنت های فینگیلی منم بهمراه فینگیلی راهی پشت بام شدم خیلی خوش گذشت کلی اونجا توپ بازی وموتور سواری کرد همین که صدای نیایش سادات رو از تو کوچه شنید با زبون خودش ازم خواست ببرمش تو کوچه همین ک رفتیم تو کوچه دیدیم مامان بزرگ ( مامان گلم )نمازش رو خونده و داره از مسجد برمی گرده اومد مع...
6 بهمن 1392

میلاد مبارک

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید   جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید   مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس هاي الهي تو جان می آید   بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید   هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد   با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان مي آيد   نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد   عرش معراج سماو...
5 بهمن 1392

چکاب 15ماهگی

                                     بابا جونت روز دوشنبه ساعت ٩ شب از دکتر قنبرزاده نوبت گرفت سه تایی رفتیم قبل ازما چند نفری نشسته بودن هر کدوم که میرفتن داخل مطب  تو هم بدو بدو می رفتی  ببینی اونجا چه خبر ه از لای در توی اتاق رو نگاه می کردی .هر چی صدات کردم توجه نکردی و رفتی داخل منم بدو اومدم دنبالت خواستیم بیایم بیرون که منشی گفت نوبت شماست  از در ودیوار مطب کلی عروسک آویزون کرده بودن که می خواستی همشون رو بگیری   ...
28 دی 1392

ایام روضه داری

      خونه مامان بزرگ(مامان خودم) 2دی ،شب اربعین به مدت 4روز روضه برپا بود .مادر شوشو از قدیم الایام برای همسری حلوا نذر کرده  بود هر سال درست می کرد از وقتی ازدواج کردیم ازش اجازه گرفتم که خودم نذر همسری رو ادا کنم اینم حلوای نذری بود که توی روضه درست کردم وتزیین کردم گل پسری خیلی خوشش اومده بود هر بار چرخی میزد ویکم حلوا می خورد ودوباره میرفت هفته گذشته  هم حلوای شیر  با پودر نارگیل و پودر پسته درست کردم و بعنوان میان وعده دادم به محمد معین خیلی دوست داشت 27و28ماه صفر خونه دایی علی روضه برپا بود 27 صفر هم خونه دوست عزیز دوران دبیرستانم (شهناز جون)&...
25 دی 1392

یاد ایامی...

 از بالا سمت راست پوریا جون و مجتبی جون پایین سمت راست شبنم جون و انیس جون و مهسا جون و آقا حسین 10سال پیش به سفارش آقا رضا داداش کوچیکم که توی نوشهر سرباز بود  خونه مامانم عکس انداختن وبرای آقا داداش فرستادیم الان هر کدوم از بچه ها واسه خودشون بزرگ شدن  و خان داداش من هم30 آذر بابا شد ...
22 دی 1392

یا معین الضعفا

  با نام رضا به سینه ها گل بزنید با اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید . . .   ...
12 دی 1392

شب یلدا

یلدا مبارک عشق مامان سلام یلدای امسال ما یه جور خاص بود یه مهمون خاص و خیلی عزیز بهمون اضافه شده بود یه جوجه کوچولوی ناناز که توی ساعتای آخر پاییز به جمعمون پیوست این جوجه کو چولو کسی نبود جز مهدیس جون عزیز عمه هورررررررراااهوررررررررااا  مهدیس خانم ما 10:5صبح شنبه 30آذر در بیمارستان آیت ا... نبوی بدنیا اومد همه مون رو ازچشم انتظاری در آورد صبح همون روز سریع ناهار درست کردم و لباس پوشیدم و با  بابا جون مهربونت  رفتیم بازار یه تلفن موزیکال برای شما جیگر طلا ویه کادو کوچولو برای نی نی جون خریدیم  البته یه کادو کوچولو فقط برای خوشامد گویی به قند عسل عمه  تا وقتی که ازبیمارستان مرخص بشه...
10 دی 1392