خدا بخیر گذروند
قند عسلم پسر شیرینم اینروزا خیلی شیطون شدی البته از نوع ارومش یعنی بی سرو صدا یه کارایی می کنی که شاخ در میارم چند روز قبل از ماه رمضان صبحونه درست کرده بودم وشما واجی خواب بودین من وبابایی داشتیم صبحونه می خوردیم که پیشی کوچولوی من بیدار شد و اومد پیشمون نشست من رفتم برای همسری چای گرفتم وبرگشتم یه چند دقیقه گذشت همسری چایش رو خورد ورفت لباس بپوشه بره سرکار که دیدم معین جون بدون اینکه متوجه بشم لیوان باباش رو برداشته توش اب جوش ریخته ومیگه داغ با یعنی داغ برای بابا مثلا خواسته برا باباش چای بگیره بدون اینکه متوجه بشم رفته توی آشپزخونه از کتری لیوان رو پر آبجوش کرده دیگه قدش به قوری نرسیده وگرن...
نویسنده :
مامان مریم
13:43